داوود, برادر كوچيكه رو مي گم.يك آدم 35 تا 40 ساله..كمي از ماها بزرگتر...انقدر كه يك برادر بزرگتر داشته كه جوونيش ‍ژاپن كار ميكرده...پولاشو جمع كرده اومده تو حومه تهران يه توليدي "زده" تو حالا بگو تو كار كشباف و تريكو بوده..بعد " مهندس" پولشو خورده...ته پولو كه جمع كرده ..شده يه 405 نوك مدادي..يعني پيكان تهران 28 سفيد يخچالي باباشو تبديل به احسن كرده يه مدت باهاش دربستي ميرفته از اين شهر به اون شهر.

حالا رفته هلند پناهنده شده..قبل ژاپن دو سالي هم گيلان غرب بوده..سالهاي جنگ..حالا طبعا هم حق و حقوق پناهندگي رو مي گيره... هم اينجا مستمري داره..زياد نيست ..ولي لااقل ميشه يه جايي ازش استفاده كرد..لااقل آرم طرح ترافيك ميشه براي برادر كوچيكه اينجا.

برادر كوچيكه اينجا الان كار و بارش بهتره...يه چلوكبابي داره تو قلعه حسن خان... ولي كار اصليش بساز بفروشيه...اول با پدر زنش شريك شد..باغ شهرستانو و زمين كشاورزي فروختن..اومدن تو شهريار بساز بفروشي را انداختن..همون وقتا گاهيم رو 405 داداشه كار مي كرد...ولي كارش گرفت ماشالاه...شريك شد با حاج حسن..خونه شو كوبيد...رستورانو همون طبقه پايين باز كرد ..بعدم كه حاج حسن گفت بيا دكونو بگير دستت..البته اين بعد از اين بود دخترشو گرفت.

بعد اين مجتمعو ساخت تو يكم سعادت آباد..و شد آقاي مهندس..همه رو جمع كرده دور خودش باباش طبقه اوله ..حاج حسنم طبقه دوم بود كه فروختن رفتن پاسداران..دومادشون طبقه سوم نشسته..همون كه تو بانك ملي شعبه بازار بود..حالا رييس دايره ارزي يكي از اين بانكاي خصوصيه ..آره اره همون ته ريشيه..اون سمند نقره اي.

طبقه چاهارم خودشه..راستش داوود چش نداره كسي رو بالا سرش ببينه...از غريبه هام خوشش نمياد.براي همين طبفه دومو دوباره خريد از  صاحب جديدش..راسيتش برا داداش بزرگه خريد با پول پناهندگي..مي خواد يه مغازه ام براش بگيره اينجا يكيو بزاره براش كار كنه.

با برادر زنشم شريك شده...همون پسره محسن ريش ستاري بود..كه محرم كويتي پور ميزاشت تو ماشين و پرچم ميزد..اون يه رفيق داره كه بچه لاره..مجتبي ...الان دوبي شركت داره از چين لوازم مياره.لوازم ديگه ..كامپيوتر و پرينتر و اين حرفا.

اينام ميخوان پول بذارن تو شركتش..تو چين سفارش بدن با مارك خودشون توليد بشه...حالا چي ميگي هستي يا نه؟

بابا چي مي گي نميشناسمش..يادته اونشب كردان...پسره بود كت شلوار مشكي داشت..همون كه گير داده بودي به پيرهن صورتيش و راهراهاي براق كت و شلوارش.

نه بابا الان ديگه ماركشو مي كنه..زنش كلي درستش كرده. بابا اصلن همون سوناتا مشكيه..فهميدي كيو ميگم...آفرين ..اون خونه نما سنگه كه محرما خرج ميده..تازه هم رفته بودن مكه.

اره بابا..اون خواهرشه ديگه...سميه همون مو زرده...سانتافه قرمز..همون كه گرافيك خونده. يادته هروقت ما مي رفتيم 4 راه وليعصر ميديدمشون اونموقع يه پرايد سفيد هاچ بك داشت. آره موهاشم رنگ نداشت دماغشم عمل نكرده بود. كه چي..تو به اون چيكار داري اصلن..اون الان ميره مدرسه ايتالياييها..مي خواد بره فلورانس ادامه تحصيل بده.

مي گم تو بيا با اينا كار كن..اينا سر از بازرگاني و حمل ونقل در نميارن...نميخان مجتبي يه وقت دستشونو بذاره تو حنا..نه بابا از خودم نميگم كه..پيغام داده برات..گفته ماليم راضيش مي كنيم.

 

چي ...تازه به دورون رسيده..ازگل؟! كجاي كاري عمو..اره وايسا كار كن واسه خودت يه عمر واسه اينو اون ببينم آخرش كجا رو مي گيري..كار دارم كار دارم..حالا هر چي هست آخرش برا يكي ديگه كار مي كني.

اوندفعه  هم حرفمو گوش نكردي دختره هم كه ولت كرد رفت كانادا..حالا هي وايسا منتظركارت درست شه بري امريكا.

نمي خواي بري..بيخيال شدي؟ ببينم اصلن چه گهي مي خواي بخوري..اين ماشينو بابات نخريده بود برات تو پول يه 206 داشتي بخري؟

نه خداييش چن ساله اينو سواري..دلت خوشه شاسي بلنده..بابا آن سبو بشكست و آن پيمانه ريخت. تو در آمدت به پول بنزينت ميرسه الان؟

بابا بزرگ شدي ديگه , ول كن اين سوسول بازيا رو..نه پس اندازي نه چيزي..هر چي در مياري مي خوري.

اين اداهاي شما منو كشته..من از زمان دبيرستان بهت مي گفتم" خواهي نشوي رسوا..همرنگ جماعت شو". به خدا از اون موقع هم شماها همتون مختون 5 كار ميكرد.

من كاري ندارم...داوود آنتالياست..وقتي برگشت من قرارشو ميزارم..ببين من بايد يكي مطمئن براش جور كنم..شايد من برم در مغازشون...مي دوني كه حاج حسن شوهرخاله منه.

اگه اوضاع جور شه ..شايد سميه رو هم بگيرم..آره بابا داوود دل خوشي از اين داستان ايتاليا نداره..به هر حال درسته پولدار شده ولي غيرتش دست نخورده..اين حرفا رو خوش نداره.

آره چاكرتم...بهت زنگ مي زنم حالا ..چه شود..تو هم انقد نه نيار ما يه چيز از تو خواستيما بعد شونصدسال...يااااعلي

راستي فيلم ميلم چي داري..صحنه نداشته باشه ها برا دختر خالم مي خام..اكشن..كمدي هرچي..شب كي مي رسي خونه؟ آره ميام شب ازت مي گيرم

يه شب ميگم شبنم يكي از رفيقاشو بياره بريم لواسون..باز جا خال نديا.

قربون آقا. سر به ما بزن باشگاه

 

FIN

 

پي نوشت اول: ماجرا تقريبا حقيقي است. مكانها و نام افراد دستكاري شده.

پي نوشت دوم: مدرسه ما نمونه مردمي بود..همه جور آدم داشت از همه جا

پي نوشت سوم:‌راست ميگه بدبخت..اين آقا داوودا الان همه جا رو گرفتن....حالا لايه خارجيشون فرق داره با هم